تور اروپا

تور اروپا و ترکیه پارمیدا تور

تور اروپا

تور اروپا و ترکیه پارمیدا تور

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است


تو این روزها یه صدایی تو مغزم هی تکرار میکرد: تو روزهای سخت برای خودت و بقیه داستان بگو. داستان‌سرایی کمک میکنه یادت بیاد چقدر زندگی بالا و پایین داره.
اول فکر کردم از سفر بگم و آرشیو عکسهای گواتمالا رو زیر رو کردم که به شکل اتفاقی از داستان‌هاش جایی نگفتم. از شهر قدیمی سرخپوستان و مایاها که محاصره شده بود بین سه آتشفشان فعال. از دریاچه‌ی آتلیتان و روستاهای پر از اتفاق اطرافش و از کلی داستان دیگه این سرزمین جادویی..
اما دلم کار و پروژه و داستان‌سرایی بیشتر و بزرگتری میخواست و همین شد که به پروژه‌ی قدیمی سرک کشیدم که پرونده‌‌ش برام مدت‌هاست باز مونده.
پادکست و صدا و سفر... گفتن از داستان‌هایی که جایی نگفتم و توصیف از عکس‌هایی که هرگز نگرفتم...
.
و حالا ده روزی هست که پروژه‌ی سفر و پادکست و داستان‌هایش شروع شده. پادکستی که هنوز اسمی نداره ولی میدونم که قراره مقصد به مقصد رو باهم سفر کنیم و از خاطرات، اتفاقات، موزیک و طعم غذاهاش، تاریخش و زندگی مردمش بگیم. تو ننویی تو طبیعتش دراز بکشیم، سوار قطارهای مونده از جنگ جهانی بشیم و شهر به شهر بریم و تو ساحل‌هاش با آدم‌های بومی قدم بزنیم.
برای شروع هم دارم به یه اپیزود قبل از شروع سفر باهم فکر میکنم. اپیزودی که اسمش رو گذاشتم "اپیزود صفر" که اونجا قبل از حرکت دور هم بشینیم که شما هم یکم بیشتر از این همسفرتون و از زندگیش تو این سی و خورده‌ای سال، برنامه‌هاش، ترس‌هاش، هدف‌هاش و داستان شروع سفرهاش بشنوین و بعد کوله رو ببندیم و بریم سفر!


دوستی دارم که هر هفته میره به خونه پدر و مادر در شمال و اونجا خودش گندم و سبوس و آرد رو میبره برای نونوای روستا تا صدها نون جلوی چشمانش برن تو تنور و بعد نون‌های تازه پخت رو بسته‌بندی و فریز می‌کنه تا با بازگشت به شهر، سهم فامیل و آشنا و رفیق رو به دستشون برسونه و از شانس خوب یا به دلیلی که نمیدونم، یه بسته‌ش هم میرسه به من. نون‌هایی که جدای از مزه‌ی متفاوت متحویات پخت و گرمای تنور، لذت دوچندان فاصله‌ی طی شده تا رسیدن به تو و البته مزه‌ی رفاقت رو هم به همراه داره.
دوست دیگه‌ای هم دارم که تمام کتاب‌ها و مقاله‌های جالب رو خلاصه میکنه و برای دوستانش ایمیل میکنه. یکجورهایی رفاقتش رو با تقسیم اطلاعاتی که وقت پاش گذاشته تموم میکنه و لذت هم‌خونی رو به اطرافیانش میرسونه.
دوست دیگه‌ای دارم که همراه همسرش شب‌های پاستا و بازی در هفته دارن و هر هفته چند نفر میشیم که هر کدوم یه آیتم غذای اعلام شده رو میبریم که باهم غذا بپزیم و بُرد‌-گیم بازی کنیم. تو این روزها کرونا هم دیشب شب بازی و پاستا بود. فقط همه آنلاین بازی کردیم و غذامون با پیک اومد در خونه که تو خونه گرم کنیم و به یاد هم شام بخوریم!
تو دایره رفاقتم هم رفیقی هست که یه نقشه‌ی بزرگ شهر به دیوارشه و کافیه ازش درباره اطلاعات تاریخی و غذا و رستورانی و گردشی شهر بپرسی و حتی جالب‌تر اینکه گاهی آخر هفته‌ها تور کافه‌ها و گالری‌گردی و قهوه و کیک خوری با دوستاش میذاره و همیشه برای پیشنهادات شهری همراهته!
دیگه بمونه که دوستی دارم که هر فصل برای همه دوست و آشناها با کمک مادر لواشک میوه‌های فصل درست میکنه.
یکی هست که فیلم‌ها رو دانلود میکنه میبینه و امتیاز میده و برای لیست دوستای گروه یازده نفریش با لینک میفرسته که اونا هم ببینن.
یکی هست که ماهی یبار میاد و چند نفری از جلو در خونه جمعمون میکنه و جاده رو با آهنگ و خوراکی و صحبت و خنده طی میکنه تا برسیم و طلوع رو باهم ببینیم.
و یکی هم هست که هرجا میره با خودش سوغاتی کمی خوراکی اون مقصد رو میاره تا تو برگشت دور یه میز بشینن و با خوراکی و تعریف داستان‌های سفر، دلتنگی و جای خالی نبودن دوستاش تو سفر رو کنارشون کمی جبران کنه!
-

من مدت‌هاست که خودم رو به واسطه حلقه‌ی دوست و آشناهایی که روی هم تاثیر میذاریم تعریف میکنم. تاثیراتی شاید کوچیک اما حیاتی.

پ. ن.
عکس هم از خونه و دخترهمسایه که با پیرهن زردش مهمون آفتاب پنجره شده بود...